از آنچه كه به طور اجمال در اين چند درس بحث كرديم معلوم شد كه در
فقه مسائل بسيار متنوعی مطرح میشود به طوری كه اگر خود آن مسائل را فی حد
ذاته بخواهيم مطالعه كنيم ، گاهی ميان آنها كمتر شباهتی نمیبينيم . هيچ
علمی مانند فقه مسائل مختلف الماهيهای را در بر نگرفته است . مثلا اگر
عمل نماز يا روزه يا اعتكاف را با بيع و اجازه يا اطعمه و اشربه و يا
قصاص وديه مقايسه كنيم كمترين شباهتی ميان آنها نمیيابيم ، هر يك از
آنها يك مقوله كار از مقولات مختلف كارهای آدمی است . اگر بخواهيم
مجموع آنچه در ابواب مختلفه فقهی مطرح است مورد مطالعه قراردهيم خواهيم
ديد كه چگونه هر قسمتی به جنبهای از جنبههای حيات بشری تعلق دارد .
برخی موضوعات فقهی صرفا در زمينه انجام بعضی وظائف
فطری مربوط به پرستش است كه يك تجلی از تجليات فطری روان آدمی است ،
يعنی يك سلسله آداب و مقررات است در زمينه اين تمايل فطری ، و در
حقيقت مربوط است به تنظيم علاقه پرستش ميان مخلوق و خالق خودش . نماز
، روزه ، اعتكاف از اين قبيل است . برخی مربوط است به خدمات و
تعاونها ، و اسلام عنايت خاص دارد كه اينگونه كارها كه يك سلسله كارهای
اجتماعی است ، توأم با روح پرستش باشد مانند زكات ، خمس . و از اين
قبيل است مسؤوليتهای اجتماعی و سياسی از قبيل جهاد ، امر به معروف و
نهی از منكر ، سبق و رمايه . بعضی مربوط است به رابطه انسان با نفس
خودش از قبيل وجوب حفظ نفس ، حرمت اضرار به نفس ، حرمت خودكشی ،
حرمت عزوبت ( در بعضی موارد ) . بعضی مربوط است به شرائط بهرهمندی
انسان از مواهب طبيعی و حدود آن كه صرفا در روابط انسان با طبيعت خلاصه
میشود . اطعمه و اشربه ، صيد و ذباحه و حتی احكام البسه وامنكه و احكام
ظروف و اوانی از اين نوع است .
بعضی ديگر مربوط است به روابط انسان با طبيعت و مواهب طبيعی از يك
طرف و انسانهای ديگر ذی استحقاق مانند او از طرف ديگر ، و در حقيقت
مربوط است به اولويتهای افراد نسبت به افراد ديگر در بهرهمندی از
مواهب طبيعی ، يعنی مربوط است به مالكيتهای ابتدائی و بلاعوض از قبيل
احياء موات ، زراعت ، ارث ، تملك محصول كار خود و امثال اينها . و
بعضی مربوط است به نقل و انتقالهای اقتصادی مانند بيع ، اجاره ، جعاله ،
هبه وصلح و غيره . و بعضی به حقوق خانوادگی مانند نكاح ، طلاق ، ظهار ،
ايلاء ، لعان .
برخی به حقوق قضائی مانند قضاء ، شهادات ، اقرار . برخی مربوط است به
حقوق جزايی و جنايی مانند حدود ، تعزيرات ، قصاص و ديات . برخی مربوط
است به ضمانات مانند غصب ، حواله و غيره . و برخی مربوط است به
شركتهای ميان سرمايه و سرمايه يا ميان سرمايه و كار مانند شركت مضاربه ،
و مزارعه ، مساقات . برخی دارای چند جنبه است مانند حج كه هم عبادت
است و هم تعاون است و هم كنگره اجتماعی . يا سبق و رمايه كه از نظر شرط
بندی ، مالی است و به امور مالی و روابط اقتصادی مربوط است ، و از نظر
اينكه هدف تمرين عمليات سربازی است به مسؤوليتهای اجتماعی و سياسی
مربوط میشود .
البته واضح است كه همه اين كارهای متنوع جزء يك دستگاه و يك منظومه
است و در يك هدف نهايی كه سعادت آدمی است اشتراك دارند . اما
میدانيم كه اين اندازه وجه اشتراك در ميان مسائل علوم مختلف هم هست .
مسايل علوم قضائی و سياسی و علوم اقتصادی و علوم روانی و اجتماعی همه در
اين كلی شركت دارند و همه علوم مختلف و متنوع بشر از نظر تأثيرشان در
سعادت بشر منظومه واحدی را تشكيل میدهند .
اينجا قهرا اين پرسش پيش میآيد كه آيا فقه واقعا يك علم نيست بلكه
چندين علم است ؟ خصوصا با توجه به اينكه مسائلی كه فقه در حوزه خود طرح
كرده و در زير يك زير چتر قرار داده است امروز علوم مختلف خوانده
میشود و احيانا مبادی تحقيق و متود تحقيق در آنها نيز با يكديگر مختلف و
متفاوت است .
پاسخ اين است كه فقه يك علم است نه چندين علم . با
اينكه اگر مسائلی كه فقه در زير چتر خود قرار داده است ، اگر بنا شود با
مبدأ استدلالی و تجربی مورد تحقيق قرار گيرد ، علوم مختلفی را تشكيل میدهد
ولی نظر به اينكه فقه از زاويه خاص به اين مسائل مینگرد ، همه در حوزه
علم واحد قرار میگيرند .
توضيح اينكه فقه به اين مسائل تنها از اين زاويه مینگرد كه برای افراد
بشر در شريعت اسلامی درباره همه اينها مقرراتی از نظر روايی و ناروايی و
از نظر درستی و نادرستی و امثال اينها وضع شده است و اين مقررات را
وسيله كتاب و يا سنت و يا اجماع و يا عقل میتوان به دست آورد . از نظر
فقيه ، اختلافات ماهوی آن موضوعات كه برخی طبيعت روانی فردی دارد و
برخی طبيعت اجتماعی ، برخی طبيعت قضايی دارد و برخی طبيعت اقتصادی و
غيره مطرح نيست و تأثيری ندارد و موجب دو گانگی نمیشود . فقيه همه آنها
را با يك رنگ خاص میبيند و آن رنگ " فعل مكلف " است و احكام همه
را از يك نوع مبادی استنباط میكند و با يك متود همه را مورد تحقيق و
مطالعه قرار میدهد . اين است كه فی المثل اعتكاف و بيع و نكاح و حدود
در يك رديف قرار میگيرد .
ولی اگر بنا باشد نه از زاويه مقررات موضوعه اسلامی كه بايد از ادله
اربعه آنها را استكشاف كنيم در آن مسائل مطالعه كنيم ، يعنی اگر بخواهيم
با مبادء به اصطلاح استدلالی و تجربی و عقلی خالص در موضوعات نامبرده
مطالعه كنيم ناچاريم كه اختلافات ماهوی و طبايع گوناگون آن موضوعات را
مد نظر قرار دهيم . آنوقت است كه ناچاريم با مبادء مختلف و با متودهای
مختلف و در حوزههای مختلف آن را مطالعه كنيم و از اين نظر مسائل
نامبرده
علوم مختلفی را تشكيل خواهند داد .
تقسيمات
همه ارباب علوم ، مسائل علوم خود را به نحوی تقسيم بندی میكنند . مثلا
منطقيين مسائل منطق را به بخش تصورات و بخش تصديقات ، و يا حكماء
الهی حكمت الهی را به امور عامه و الهيات بالمعنی الاخص و يا اصوليون
علم اصول را به اصول لفظيه و اصول عقليه تقسيم كردهاند . فقهاء چطور ؟
تنها تقسيمی كه تاكنون برخوردهايم كه مسائل فقهی به بخشهای متعدد تقسيم
شده و هر بابی از ابواب فقه در يك بخش جداگانه قرار گرفته است همين
تقسيم محقق حلی در كتاب " شرايع " است كه ابواب فقه را به عبادات ،
عقود ، ايقاعات و احكام تقسيم كرده است ، و بعد از محقق حلی ، علامه حلی
در كتاب " تذكرش الفقهاء " به نوعی خاص ابواب فقهی را گروه بندی
كرده است و شايد فرصتی بيابيم و توضيحاتی در اطراف بيان علامه حلی بدهيم
. شهيد اول در كتاب نفيس " قواعد " خود اندك توضيحی درباره تقسيم
محقق حلی داده است ، ولی ساير فقهاء نه به تقسيم معروف محقق توجه
كردهاند و نه خود به گونهای ديگر تقسيم كردهاند . عجيب اين است كه حتی
شارحان كتاب " شرايع " نظير شهيد ثانی در " مسالك " و سيد محمد نوه
او در " مدارك " و شيخ محمد حسن نجفی در " جواهر " كوچكترين توضيحی
درباره تقسيم محقق نداده و از آن گذشتهاند . چرا ؟ آيا اين تقسيم را جلب
ندانستهاند ، يا اساسا عنايتی به مساله تقسيم به طور كلی نداشتهاند .
يكی از فقهاء متأخر و معاصر ( 1 ) به شكل ديگری تقسيم كرده است به اين
ترتيب : عبادات ، معاملات ، عادات ، احكام ، ولی كوچكترين توضيحی
درباره اين اقسام و اينكه چه ابوابی داخل در عبادات است و چه ابوابی
داخل در معاملات يا عادات يا احكام ، و اساسا تعريف هر كدام اينها
چيست نداده است . در السنه وافواه فقهاء معاصر اين اقسام به گونهای
ديگر ذكر میشود به اين ترتيب : عبادات ، معاملات ، سياسات ، احكام .
ولی اين بنده تاكنون اين تقسيم را در كتابی نديده و توضيحی درباره آن
نشنيدهام .
حقيقت اين است كه هيچيك از تقسيمات فوق ، جالب به نظر نمیرسد .
محقق حلی در تقسيم خود عبادات را يك بخش قرار داده كه جای ايراد نيست
ولی در بخشهای ديگر نيازمندی به صيغه و بی نياز بودن از آن ، و طرفينی
بودن صيغه يا يك طرفی بودن آن را ملاك تقسيم و جدا كردن قسمتها و گروه
گروه شدن ابواب فقهی قرار داده است . در نتيجه نكاح و طلاق كه هر دو
مربوط به حقوق خانوادگی است يكی بر قراری پيوند زناشوئی است و ديگری
گسسته شدن آن در دو گروه مختلف قرار گرفتهاند ، فقط به دليل اينكه يكی
عقد است و صيغهاش طرفينی است و ديگری ايقاع است و صيغهاش يك طرفی
است . و همچنين اجاره و جعاله با همه قرابت ذاتی و ما هوی ميان آنها به
دليل اختلاف در عقد وايقاع بودن از يكديگر
پاورقی :
. 1 تقريرات مرحوم آقا شيخ موسی نجفی خوانساری از درس مكاسب مرحوم
آية الله نائينی اول كتاب البيع . من اكنون نمیدانم كه اين تقسيم ابتكار
خود آن مرحوم است يا اقتباس از ديگری است .
جدا شده و هر كدام در بخش جداگانه واقع شدهاند . سبق و رمايه به دليل
اينكه مشتمل بر عقد است ، از جهاد كه به خاطر آن تشريع شده به كلی جدا
شده است . اقرار كه از توابع كتاب القضاء است در بخشی غير از بخش
كتاب القضاء واقع شده است . كتاب القضاء و كتاب الاطعمة والاشربة و
كتاب الارث بدون هيچ مشابهتی به دليل اينكه نه عبادتند و نه عقد و نه
ايقاع داخل در يك گروه شناخته شدهاند .
اساسا كلمه " احكام " كه هم در تقسيم " محقق " و هم در دو تقسيم
ديگر آمده است در اينجا مفهومی نمیتواند داشته باشد ، اصطلاحی است نه
چندان مناسب برای ابوابی كه نه از عباداتشان میتوان شمرد و نه از عقود و
نه از ايقاعات و نه از عادات و نه از سياسات .
شهيد اول با آنكه در " قواعد " به توضيح مختصر تقسيم محقق پرداخته و
تلويحا از آن دفاع كرده است ، خود عملا در كتابهای خود آن را رعايت
نكرده است . در " لمعه " كه آخرين كتاب اوست ترتيب ابواب فقهی با
ترتيب آنها در " شرايع " يكسان نيست .
به نظر میرسد تنها بخشی كه به حق بخش مستقل شناخته شده بخش عبادات
است ، از آنرو كه در اين بخش به ماهيت و طبيعت عمل توجه شده است . و
اگر در ساير بخشها نيز ، همين جهت رعايت گردد ، يعنی ماهيت و طبيعت
موضوعات فقهی را در نظر بگيريم كه برخی طبيعت قضائی دارند و حقوق مربوط
به آنها
حقوق قضايی است و برخی طبيعت اقتصادی دارند و برخی طبيعت جزايی و برخی
طبيعت سياسی و برخی طبيعت اخلاقی و برخی طبيعت ديگر ، تقسيم فقه از نظر
ابواب و بخشها شكل ديگری به خود میگيرد .
نظرات شما عزیزان: